چهلسالگی سرو؛
اعتراف افسر بعثی به «شجاعت» نیروهای مقاومت مردمی در خرمشهر
یک افسر ارتش بعث عراق، در خاطرات خود به فداکاریهای فرزندان آزاده خرمشهر در ابتدای جنگ تحمیلی اعتراف کرد.
«یک گروه شهادتطلب بودند که خطاب به ما شعار میدادند: «مرگبر صدام»، «مرگبر بعثیها»، «مرگبر مزدوران». از آنها خواستیم خود را تسلیم کنند، نپذیرفتند و با اسلحه «آر. پی. جی هفت» به مقابله با ما برخاستند. بهمعنای واقعی کلمه شجاع بودند؛ تا جایی که موجب ترس و وحشت ما شدند و بیش از ۱۰ نفر از نیروهای گارد جمهوری را کشتند»؛ این جمله حکایتی از بخش کوچک مقاومت جانانه مردمی است که در ابتدای جنگ تحمیلی، در خرمشهر بهوقوع پیوست. حکایتی که نه از زبان رزمندگان ایرانی، بلکه از زبان یکی از افسران ارتش بعث عراق مطرح شده است.
«خالد سلمان محمودکاظمی» یکی از افسران ارتش بعث عراق است که خاطرات خود از روزهای ابتدای جنگ تحمیلی را در کتاب «آتش و خون در خرمشهر» به چاپ رسانده است؛ خاطراتی که در ابتدای این کتاب، با عنوان «اعتراف تلخ» از آن یاد کرده و گفته است: «با تلخی هرچه تمامتر اعتراف میکنم که اشغال خرمشهر یک اشتباه استراتژیکی برای عراق بود؛ زیرا خرمشهر، شهری نبود که با یک گلوله دشمن از پای درآید. خرمشهر در طول دوران اشغال همچنان پابرجا ایستاد و با تمام توان با ما مقابله کرد».
ادامه این مطلب، برگرفته از کتاب «آتش و خون در خرمشهر» است که گوشهای از خاطرات این افسر عراقی در خرمشهر را پیش روی نگاه مخاطبان خبرگزاری دفاع مقدس، قرار میدهد.
حضور گسترده نیروهای مقاومت ایرانی در خرمشهر
فرماندهی عراق، گمان میکرد که نیروهای اعزامی ما به خوزستان طی مدت یکهفته به اهداف خود نائل میآیند. سرهنگ ستاد «صباح خلف الدلیمی» افسر استخبارات لشکر سوم میگفت: «مأموریت ما بستگی به اوضاع داخلی خوزستان دارد. بر اساس قرار محرمانهای، به محض ورود نیروهای ما به خرمشهر، در خوزستان اعلام حکومت خودمختاری میشود و به عراق میپیوندد و در آنجا یک شخصیت مهم به نام «طالقانی» حضور دارد که حاکم این منطقه خواهد شد».
بعد از آنکه نیروهای ما نتوانستند منطقه خوزستان را به تصرف خود درآورد، به واحدها مأموریت تصرف خرمشهر در تاریخ ۱۳۵۹/۷/۷ داده شد. این نیروها عبارت بودند از: گردان هفتم، گردان هشتم ویژه، گردان نهم ویژه، گردان توپخانه ۱۲۰ میلیمتری، گردان توپخانه ۱۰۵ میلیمتری و گردانهای توپخانه لشکر سوم که در هفتههای اول اشغال خرمشهر، واحدهای متعددی از نیروهای پیاده، زرهی، مکانیزه و توپخانه در همه جای خرمشهر حضور داشتند.
واحدهای تانک، پیاده و موشکی از غرب تا شمال خرمشهر نزدیک شط العرب (اروند رود تا رود کارون) حدود پنج تا شش کیلومتر استقرار یافته و بهصورت استتارشده در داخل خرمشهر موضع گرفته بودند. من در همان ساعتهای اولیه معرفی به واحدم، دریافتم که در همهجای خرمشهر نیروهای مقاومت ایرانی حضور دارند و قابل توجه بود که این نیروهای مقاومت دارای اسلحه و مهمات کافی نبودند و اغلب افرادی از قشر دانشجو، کارگر، کارمند و کشاورز بودند، علاوه بر اینها زنان نیز نقش مهمی در این صحنهها داشتند.
ستون پنجمها و عناصری که با ما همکاری میکردند از ارائه هرگونه خبر یا رهنمودی دریغ نمیکردند. این افراد که از عشایر خرمشهری بودند، اطلاعات کاملی میآورند، آقای «احمد طالقانی» از جمله افرادی بود که بهطور محرمانه بیشترین همکاری را با ما داشت، هنگامی که فرماندهی ما احساس کرد که این شخص برای عوامل اطلاعاتی خطرآفرین شده است، دستور داد با شلیک چند گلوله او را کشتند و آنگاه شایع کردند که افراد مقاومت وی را کشته اند.
ملخهایی که مزارع را مورد هجوم قرار دادند
در تاریخ ۱۳۵۹/۷/۶ نیروهای ویژه تابع لشکرهای گارد جمهوری در مناطق «مندوان» و روستاهای عریض استقرار یافتند و علاوهبر نیروهای ویژه، نیروهای دیگری از واحدهای زرهی در همان مناطق حضور داشتند. من از روستاهای «مندوان» و عریض خاطرهای دارم که گفتنی است:
زمانی که خانوادههای ایرانی فرار کردند و سپس نیروهای تیپ ۲۴ ما ملک آنها را به تصرف خود درآوردند، سرهنگ ستاد «رضا عبداللطیف مغرورانه» با صدای بلند گفت: «ای سربازان وای افسران!ای غیرتمندان! جناب رئیس جمهور به شما درود میفرستد و این پیروزی را به شما تبریک میگوید و به شما اجازه استفاده از غنایم را میدهد»؛ بنابراین سربازان، چون ملخهایی که مزارع را مورد هجوم قرار دهند، حمله کردند.
گروهبان «ثجیل مهودر الشمری» فقط در پی طلا میگشت. ستوانیار «علوان خزعل الفرج» نیز به دنبال موتور دستگاههایی، چون یخچال و قطعات یدکی بود. هرکس در پی این بود که حرص و طمع خود را از طریق سرقت وسایل ارضا کند.
میگفتند هرکس بیشتر غنایم جمعآوری کند (سرقت کند) نسبت به رهبری وفادارتر است. من خود شاهد و ناظر سرقت سربازانمان در خرمشهر بودم. حتی به ستوان «عبدالواحد فنجان الاسدی» گفتم: «چرا این کالاها و وسایل را به سرقت میبری؟» و او در جواب گفت: «فرماندهی دستور داده است»، گفتم: «اگر سرقت نکنی فرماندهی تو را تنبیه میکند؟»، گفت: «خیر، اما این کار موجب رضایت فرماندهی میشود». (باز پرسیدم:) «اگر خبر اینگونه کارهای ما به دنیای خارج برسد، فکر میکنی چه عکسالعملی نشان دهند. آنها حتما خواهند گفت که ارتش عراق اهل حفظ اصول و ارزشها نیست. آیا غیر از این است؟» (در پاسخ گفت:) «بله، درست است؛ اما من معتقدم که خبر بال ندارد تا به جهان خارج پرواز کند. خبر اقدامات ما در خرمشهر باقی میماند و از آن بیرون نمیرود».
افراد طرفدار امام خمینی (ره) را در خرمشهر سر بریدند
از طریق استخبارات مستقر در خرمشهر با خبر شدیم که سروانی به نام «خلیلیان» در نیروی دریایی ایران به شدت تلاش میکند تا افراد داوطلب و سربازان این منطقه را برای ضربهزدن به نیروهای ما در خرمشهر و یا مقابله با هجوم آنها سازماندهی کند. یک گروهان از نیروهای ویژه به فرماندهی سروان «احمد البغدادی» اعزام شد. نیروهای این واحد با تعدادی از افراد سروان «خلیلیان» درگیر شدند، مواضع آنها در این منطقه فرو ریخت و نیروهای ما پیروز شدند. در این درگیری تعداد دو نفر از نیروهای ما کشته و چهار نفر زخمی شدند. تعداد نیروهای اسلامی درگیر با یک گروهان ویژه از نیروهای ما فقط شش نفر بود؛ به هر حال نیروهای ما نفوذ بیشتر به عمق خاک ایران در خرمشهر را آغاز کردند.
نیروهای تیپهای ۲۴ و ۲۰ زرهی و ۲۶ پیاده به اهداف خود رسیدند؛ آنگاه خودروهای متعلق به شهرداری خرمشهر را به آتش کشیدند. همچنین نیروهای ما حملاتی را علیه نیروهای داوطلب ایرانی ترتیب دادند. من با چشمان خود دیدم که چگونه افراد طرفدار امام خمینی (ره) در خرمشهر را سر میبریدند.
شجاعت بهمعنای واقعی!
بهمنظور ثبت اقدامات تاریخی و اعتراف به فداکاریهای فرزندان آزاده خرمشهر، باید بگویم که: «تعدادی از افراد ایرانی و تا آنجا که اسامی برخی از آنها را بهیاد دارم عبارت بودند از: «احمد شوشی»، «اسماعیل خسروی»، «پرویز عرب»، «ناجی زهرا»، «محمد نورانی» و تعداد دیگری که آنها را نمیشناسم، توانستند در مقابل گروهان دوم از گردان اول تیپ ۳۳ نیروهای مخصوص ما بایستند.
سروان «سراج زنگنه» که یک افسر کرد است و فرماندهی آن گروهان را به عهده داشت، میگفت: «آنها یک گروه شهادتطلب بودند که خطاب به ما شعار میدادند: «مرگبر صدام»، «مرگبر بعثیها»، «مرگبر مزدوران». از آنها خواستیم خود را تسلیم کنند، نپذیرفتند و با اسلحه «آر. پی. جی هفت» به مقابله با ما برخاستند. بهمعنای واقعی کلمه شجاع بودند؛ تا جایی که موجب ترس و وحشت ما شدند و بیش از ۱۰ نفر از نیروهای گارد جمهوری را کشتند».
همهچیز نابود میشد، نیروهای ما همه نقاط خرمشهر را تصرف کردند. با اینکه این شهر تحمل این همه نیرو را نداشت؛ اما چکمههای نیروهای ما همهچیز را لگدمال کرد و گلهای این شهر به برگهای سوخته تبدیل شدند.